بازگشت ارواح


عضو شوید



:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



به وبلاگ من خوش آمدید

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان تنهاترین تنهاها و آدرس loverose.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار مطالب

:: کل مطالب : 1106
:: کل نظرات : 37

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 148
:: باردید دیروز : 102
:: بازدید هفته : 310
:: بازدید ماه : 3938
:: بازدید سال : 78400
:: بازدید کلی : 236621

RSS

Powered By
loxblog.Com

روح . چن . جن . ارواح . شیطان . خدا . ترسناک

بازگشت ارواح
چهار شنبه 27 شهريور 1392 ساعت 19:43 | بازدید : 715 | نوشته ‌شده به دست دکتر مولایی | ( نظرات )

ارتباط با ارواح

آية الله العظمي ناصر مكارم شيرازي

- ۲ -


از نظر نتيجه عملى نيز اين عقيده، آثار نامطلوبى دارد كه در پايان اين سلسله بحثها از نظر خوانندگان محترم خواهد گذشت.

در بحث پيش، اين مطلب را اثبات كرديم كه: نخستين عيب بزرگ اين عقيده، مخالفت صريح آن «با قانون تكامل در جهان زندگى و حيات» و «ارتجاعى بودن» آن است.
چگونه ما مى توانيم معتقد باشيم كه خداوند ارواح را پس از يك سير تكاملى ـ ولو نسبى ـ به حال اوّل بازمى گرداند، و مجدّداً روح يك انسان چهل ساله را (مثلاً) در درون جنينى قرار داده، و باز او را در همان مراحل كودكى سير مى دهد، يك سير كاملاً تكرارى و بى حاصل، تا اين كه پس از مدّتها دوباره به جاى اوّل برسد.
هركس مى فهمد كه اين برنامه يك برنامه عاقلانه نيست، بلكه برنامه هاى تكاملى جديد همواره بايد از نقطه ختم برنامه هاى قبلى شروع گردد نه از نقطه شروع آن! (دقّت كنيد!)
اكنون به سراغ دلائل عقلى ديگر برويم:

هيچ روحى به درد بدن ديگرى نمى خورد

بر خلاف آنچه بعضى خيال مى كنند، روح آدمى در آغاز يك موجود كامل و ساخته و پرداخته نيست، بلكه مراحل تكامل خود را در اين جهان تدريجاً مى پيمايد.
كيست كه نداند روح كودك، همانند جسم او، كودك است، و روح يك جوان، مانند جسم او، پرشور و بانشاط و باحرارت.
اصولاً روان و تن آدمى ارتباط بسيار نزديكى با هم دارند و هر كدام در ديگرى مستقيماً اثر مى گذارد.
آخرين تحقيقات فلاسفه ما، كه بر اساس نظريّه «حركت جوهرى» بنا شده، نشان مى دهد كه هرگز نبايد روح را يك موجود كاملاً مستقل از جسم، و جدا از آن بدانيم و در حقيقت يك نوع «دوگانگى و ثنويّت» قائل شويم; بلكه اين دو بيش از آنچه ما تصوّر كنيم، به هم مربوط و از يكديگر اثرپذيرند، و به تعبير بعضى، نسبت روح با جسم از جهتى شبيه نسبت «گلاب» و «گل» است; روانشناسى امروز نيز قدم فراتر نهاده و اين رابطه را نزديكتر ساخته است.
اشتباه نشود، نمى خواهيم مانند «ماترياليستها» بگوئيم: روح چيزى جز خواصّ مادّه نيست، بلكه مى خواهيم بگوئيم روح در عين اين كه موجودى مافوق مادّه است، پيوند و ارتباط و اتّصال فوق العاده با جسم و مادّه دارد.
اين، ادّعا نيست; حقيقتى است كه هم «فلسفه» و هم «روانشناسى» آن را اثبات مى كند.
از اين بيان بخوبى مى توانيم اين نتيجه را بگيريم: «همانطور كه دو جسم از تمام جهات با يكديگر شبيه نيستند، دو روح نيز نمى توانند از تمام جهات با هم شباهت داشته باشند.»
زيرا هر روحى رنگ بدن خود را خواهد داشت و به تناسب آن پيش خواهد رفت; و به همين دليل شما هرگز دو نفر را نمى يابيد كه از نظر تظاهرات و پديده هاى روانى كاملاً همانند باشند و خواه ناخواه نقاط اختلاف و تفاوت با يكديگر خواهند داشت.
به تعبير ديگر، دو جسم اگر از تمامى جهات مثل هم باشند، يكى خواهند بود و دو روح اگر در همه چيز مانند هم باشند، يك روح خواهند شد.
با در نظر گرفتن سنخيّت «روان» و «تن» يا «روح» و «جسم»، هيچ روحى ممكن نيست بتواند در كالبد ديگرى قرار گيرد، و اصولاً با هم تطابق و هماهنگى ندارند.
هر جسم تنها شايسته و هماهنگ روحى است كه با آن پرورش يافته و بعكس، هر روحى نيز شايسته و هماهنگ با جسم خويش است.

اين تناسب و هماهنگى بقدرى است كه اگر (فرضاً) روحى را به كالبد ديگرى بفرستند كاملاً بيگانه و بى تناسب خواهد بود.
و نيز به همين دليل در «رستاخيز» بايد به همين بدن بازگشت كند، زيرا ادامه فعّاليّت حياتى اين روح بدون آن ممكن نيست; با آن پرورش يافته، و با آن خواهد زيست، منتها در يك مرحله كاملتر.
طرفداران عقيده تناسخ، گويا همه اين حقايق را فراموش كرده اند و چنين مى پندارند كه «روح» مسافرى است كه گاهى در اين منزل و گاهى در آن منزل رحل اقامت مى افكند، و يا همچون مرغ سبكبالى است كه هر زمان در آشيانى مسكن مى گزيند; در حالى كه چنين نيست; مسافر و مرغ، چيزى، و منزلگاه و آشيان، چيز ديگرى است; ولى روح و جسم آنچنان به هم پيوستگى و آميختگى دارند كه نه اين جسم مى تواند قالب روح ديگرى گردد، و نه روح ديگرى مى تواند با اين جسم، قرين و هماهنگ شود، و در مَثَل همچون قفلهاى مختلفى هستند كه هر كدام كليدى مخصوص به خود دارد كه به درد ديگرى نمى خورد.

اين كار از او ساخته نيست فرضاً، از اين حقيقت صرف نظر كنيم و بپذيريم كه ممكن است روح انسانى به بدن جديدى بپيوندد، چگونه ممكن است روح يك انسان 50 ساله (مثلاً) كه مراحل گوناگون را طى نموده، در جنين كودكى قرار گيرد،و پس از تولّد، مانند روح يك كودك، همان تظاهرات كودكانه را داشته باشد; بهانه بگيرد; گريه كند; سر لج بيفتد; داد و فرياد راه بيندازد; بازيهاى كودكانه و قهر و آشتى هاى بچّگانه داشته باشد; و در دوران جوانى نيز جوانى كند؟! اين كار، اصلاً از او ساخته نيست، و اين موضوع باور كردنى نمى باشد. در اين جا كارى به ارتجاعى بودن اين خطّ سير نداريم; منظور اين است كه فرضاً ارتجاع و عقب گرد در جهان حيات قابل قبول باشد اين كار به وسيله بازگرداندن روح انسان 50 ساله به بدن يك كودك، ميسّر نمى باشد.

* * *

طرفداران عقيده تناسخ گويا حساب لوازم عقيده خود را نرسيده اند و تنها روى انگيزه هائى كه در بحث پيش گذشت به آن دل بسته اند، و إلاّ باور نمى توان كرد كسى همه اين حسابها را برسد، باز روى اين عقيده بايستد و لااقل ترديد هم به خود راه ندهد.

دليل سوم: فراموشى مطلق براى ارواح ممكن نيست

يكى ديگر از دلائلى كه باطل بودن عقيده «بازگشت روح به بدن ديگر» را مسلّم مى سازد، موضوع «فراموشى مطلق» خاطرات گذشته است.
توضيح اين كه: اگر بنا باشد همه ارواح، يا ارواح تكامل نيافته، به بدنهاى تازه اى بازگردند، چگونه ممكن است تمام خاطرات گذشته را فراموش كنند!
ما و شما، نه خودمان، و نه هيچيك از كسانى را كه مى شناسيم، نديده ايم كه به خاطر داشته باشد بار ديگرى به اين جهان آمده و حوادث آن را ديده باشد. ما هرچه فكر مى كنيم كوچكترين خاطره اى از زندگى ديگرى را به ياد نمى آوريم.

چگونه ممكن است كسى 30 يا 50 سال يا بيشتر در اين جهان زندگى كند، علومى را بياموزد، در فنون بسيارى مهارت پيدا كند، ده ها هزار خاطره مسرّت بخش يا غم انگيز داشته باشد، با هزاران دوست يا دشمن در عمر خود برخورد نمايد، ولى همه را فراموش كند!
چنين فراموشكارى براى روح غيرممكن است و لذا ـ طبق مداركى كه از قرآن مجيد و دلائل عقلى در دست است ـ در رستاخيز كه ارواح به بدنهاى كامل خود باز مى گردند، تقريباً همه چيز را به خاطر دارند; اعمال و كردارى كه در اين جهان داشتند، حتّى دوستان و دشمنان خود را اگر ببينند، مى شناسند. چطور ممكن است بازگشت به اين جهان، و بازگشت در رستاخيز، اين قدر فاصله و تفاوت با هم داشته باشند و انسان در زندگى جديد، به هيچوجه خاطره اى از گذشته را به ياد نياورد!
وانگهى، به فرض اين كه چنين چيزى ممكن باشد، بيهوده و بى فايده است ; زيرا طرفداران اين عقيده، معتقدند زندگى جديد براى «تنبّه» و «تكامل» و احياناً براى «كيفر» در برابر خلافكاريهاى زندگى نخستين است.

بديهى است كه اين موضوعات، درباره كسى كه گذشته را بكلّى فراموش نموده، مفهومى ندارد. او نه جنايات و خلافكاريهاى خود را به خاطر دارد كه عبرت بگيرد و بيدار شود، و نه محروميّتها را به ياد مى آورد كه احياناً از پيروزى و وصول به مقصد خويش در اين زندگى جديد، لذّت ببرد; زيرا همه اين مفاهيم، مشروط به يادآورى خاطرات پيشين است.
بعضى از طرفداران عقيده تناسخ براى توجيه اين فراموشى مطلق، به دست و پاى عجيبى افتاده اند; مى گويند در گوشه و كنار جهان، افرادى ديده شده اند كه خاطرات زندگى پيشين را كم و بيش به ياد دارند!
به اين افراد بايد گفت: اوّلاً، هيچ گونه «مدرك معتبر» كه بتوان در بحثهاى علمى روى آن تكيه نمود، براى اين ادّعا وجود ندارد، و به فرض اين كه فردى پيدا شود كه چنين ادّعايى كند، هيچ بعيد نيست كه از قبيل توهّمات و خيالاتى باشد كه پاره اى از بيماران روانى به آن گرفتارند، وگرنه هر يك از ما هزاران فرد سالم را مى شناسيم و با آنها محشور هستيم و هرگز نديده ايم هيچكدام چنين ادّعايى داشته باشد.

ثانياً، به فرض اين كه چنين افرادى پيدا شوند و از نظر روانى از سلامت كامل برخوردار باشند، تازه اين سؤال پيش مى آيد كه دليل اين تبعيض چيست؟
چرا تنها افراد بسيارمعدودى مدّعى به خاطرداشتن زندگى پيشين باشند و ديگران همه انكار كنند؟ اين تبعيض كاملاً بى دليل است.
اينها همه بخوبى گواهى مى دهد كه اصل ادّعاى مزبور واهى و بى اساس مى باشد.

دليل چهارم: ارواح بلاتكليف و سرگردان!

ايراد ديگرى كه متوجّه عقيده تناسخ و بازگشت به زندگى جديد مى شود، اين است كه:
اگر اين برنامه درباره همه افرادى كه نيازمند به تكامل هاى تازه اى هستند صورت گيرد، بايد هميشه از بين رفتن يك فرد، درست مقارن انعقاد نطفه ديگرى باشد; تا اين روح پس از جدا شدن از بدن اوّل، به بدن دوم كه در حال نطفه است انتقال پيدا كند.
حال اگر حوادثى مانند زلزله و امثال آن رخ دهد، و يا سيلهايى كه در زمان كوتاهى عدّه زيادى را در كام خود فرو مى كشد، و از آن بالاتر جنگهايى مانند جنگهاى جهانى با آن همه تلفات فورى (مخصوصاً اگر بصورت جنگهاى اتمى مانند آنچه در شهرهاى ناكازاكى و هيروشيما در ژاپن گذشت باشد) و ناگهان عدّه زيادى جان بسپارند، تكليف اين همه ارواح چه خواهد شد!
با اين كه مى دانيم مسلّماً نطفه هائى به تعداد آنها در شرايط عادى منعقد نخواهد گرديد، پس اين ارواح بلاتكليف مى مانند، و بايد مانند مسافران مدّتها سرگردان شوند، و يا نوبت بگيرند و در اين مدّت كه ارواح، جسم اوّل خود را از دست داده و براى به دست آوردن جسم دوّم معطّل مانده اند، چه سرنوشتى خواهند داشت؟!
آيا هيچ كس مى تواند ادّعاكند كه تعداد فرزندانى كه نطفه آنها بسته مى شود، بامتوفّيات دائماً متعادل است در حالى كه خلاف آن به گواهى آمار جنگها و تلفات ناشى از سيل و زلزله، اثبات گرديده است!(1)

اينها همه نشانه ضعف و ناتوانى اين عقيده خرافى است كه اسلام و اديان آسمانى ديگر، قلم بطلان بروى آن كشيده اند.

بازگشت به زندگى جديد از نظر قرآن

عموم فِرَق اسلامى در اين عقيده متّفقند كه روح پس از پايان اين زندگى، به بدن ديگرى در اين جهان بازنمى گردد، و دانشمندان شيعه و سنّى با صراحت تمام، عقيده تناسخ را كه يكى از خرافات اديان باستانى هند است، محكوم ساخته اند.
تنها دسته كوچكى در اين ميان به نام «تناسخيّه» بودند كه از اين عقيده طرفدارى مى نمودند، و ما امروز نام اين دسته را تنها در كتابهاى «ملل و نحل» مى يابيم و از وجود آنها در ميان صفوف مسلمانان امروز اطّلاعى نداريم، و ممكن است به سرنوشت همان دسته هايى گرفتار شده باشند كه به هنگام ترجمه كتب فلسفى يونان و كتابهاى مذهبى ديگر و گرم شدن بازار بحث و مجادله و گفتگوهاى مذهبى، از ميان افراد بى مايه و كم اطّلاع به وجود آمدند و تنها نامى از آنها در كتب «ملل و نحل» باقى ماند.
نويسنده دائرة المعارف قرن بيستم (در جلد دهم، صفحه 181) چنين مى نويسد:

عقيده بازگشت ارواح (به بدن ديگر در اين جهان) يك اعتقاد قديمى و كهنه است كه نخستين بار در هند به وجود آمد، هم اكنون نيز اين عقيده در ميان آنها هست...
و در اسلام هيچ كس قائل به اين عقيده نشده است جز فرقه «تناسخيّه». آنها نيز اين عقيده را از قرآن نگرفته اند، بلكه از هندوها و منقولاتى كه عرب از فلسفه آنها داشته است، اقتباس نموده اند...

اصولاً بايد توجه داشت كه از منابع مختلف استفاده مى شود اين عقيده بيشتر در ميان اقوامى طرفدار داشته كه به رستاخيز و معاد، آنچنان كه ما ايمان داريم و كتاب بزرگ آسمانى ما قرآن تشريح مى كند، معتقد نبوده اند.
زيرا با قبول اين كه ارواح، بار ديگر به بدنهاى جديد در اين جهان باز گردند و نتيجه اعمال خود را ببينند، ديگر لزومى براى رستاخيز و معاد باقى نمى ماند.

هنگامى كه به قول بعضى از طرفداران اين عقيده، مرد فقير و محروم، به صورت ثروتمندِ پُر پول، و يا ثروتمند ستمكار، به صورت كارگر فقير و محروم به اين جهان بازگشت كند، و يا شكست خوردگان در عشق! به وصال معشوق برسند و خيانت كنندگان در عشق! به هجران و فراق مبتلا گردند، و مثلاً «نايب حسين كاشى!» براى مكافات اعمال خود، به صورت چنين و چنانى بازگردد، با اين حال ديگر لزومى براى رستاخيز باقى نمى ماند، و در حقيقت رستاخيز آنها در همين زندگى دنيا صورت گرفته، و رستاخيز ديگر و فراهم ساختن محكمه و حساب و كتاب، ديگر نه تنها ضرورت ندارد، بلكه با توجّه به اين كه هر كس به مكافات عمل خود رسيده است، يك نوع ظلم و ستم محسوب مى شود.
و لذا در احاديثى كه از پيشوايان بزرگ اسلام به ما رسيده است ضمن ابطال قطعى اين عقيده، توجّه به لوازم آن ـ از جمله انكار رستاخيز و معاد ـ داده شده است.
مرحوم «صدوق» محدّث بزرگ جهان اسلام، در كتاب «عيون اخبار الرّضا» از هشتمين پيشواى ما امام علىّ بن موسى الرّضا(عليه السلام)نقل مى كند كه حضرت در پاسخ سؤالى كه مأمون از مسئله تناسخ كرد، فرمود:

مَنْ قالَ بِالتَّناسُخِ فَهُوَ كافِرٌ بِاللّهِ الْعَظيمِ; يَكْذِبُ بِالْجَنَّةِ وَ النّارِ; 

كسى كه عقيده به تناسخ داشته باشد، ايمان به خدا ندارد، و بهشت و دوزخ را انكار مى كند.

نكته اى كه در اين حديث بيشتر بايد مورد توجّه قرار گيرد، اين است كه عقيده به تناسخ، همدوش با عدم اعتقاد به خداوند ذكر شده است، و ارتباط اين دو با توجّه به يك موضوع روشن مى گردد و آن اين كه در كتب «تاريخ و اديان» مى خوانيم كه يك دسته از طرفداران سرسخت تناسخ جمعى از مادّيين بودند، آنها به اين جهت ابراز تمايل به اين مسلك مى نمودند كه بر اثر عدم اعتقاد به وجود خدا، ناچار بودند ارواح را ازلى و بدون آفريننده بدانند، طبعاً اين ارواح در طول عمر جاويدان خود مى بايست هرچند صباحى در بدنى منزل گزينند، و با از ميان رفتن يك بدن، روح وارد بدن ديگرى گردد و به عمر خود ادامه دهد. (دقّت كنيد!)
و به اين ترتيب رابطه نزديكى ميان اين عقيده، و عقيده مادّيگرى پيدا مى شود.

* * *

 

در قرآن مجيد كه منبع اصلى معارف و فرهنگ اسلام است، آيات متعدّدى وجود دارد كه عقيده تناسخ را مردود مى شمارد; مانند آيات زير:

1ـ حَتّى اِذا جآءَ اَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلّى اَعْمَلُ صالِحاً فيما تَرَكْتُ كَلاّ اِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها(2); 

(آنها همچنان به راه غلط خود ادامه مى دهند) تا زمانى كه مرگ يكى از آنان فرارسد، مى گويد: پروردگار ا! مرا بازگردانيد; شايد در آنچه ترك كردم (و كوتاهى نمودم) عمل صالحى انجام دهم، (ولى به او مى گويند) چنين نيست! اين سخنى است كه او به زبان مى گويد (و اگر باز گردد، كارش همچون گذشته است).
اين آيه صريحاً بازگشت به اين زندگى را براى جبران گذشته، نفى مى نمايد.

2ـ كَيْفَ تَكْفُرُونَ بِاللّهِ وَ كُنْتُمْ اَمْواتاً فَأَحْياكُمْ ثُمَّ يُميتُكُمْ ثُمَّ يُحْييكُم ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ(3);

چگونه به خدا ايمان نمى آوريد با اين كه شما (قبل از آفرينش آن گاه كه خاك بوديد) مردهو بى جان بوديد و خداوند شما را زنده كرد; سپس شما را مى ميراند و بعد زنده مى كند، و سپس به سوى او باز مى گرديد!

اين آيه صريحاً مى گويد: پس از مرگ يك بار بيشتر زنده نخواهيد شد و آن زنده شدن در رستاخيز و بازگشت به سوى خدا و پيوستن به ابديّت و زندگى جاويدان آن سرا است.
بديهى است كسى كه معتقد به بازگشت روح به بدن ديگر و زندگى جديد در اين جهان است، مرگ وحيات ديگرى هم ـ علاوه بر آنچه گفته شد ـ بايد قائل باشد و اين مخالف آيه فوق است.(4)

3ـ اَللّهُ الَّذى خَلَقَكُمْ ثُمَّ رَزَقَكُمْ ثُمَّ يُميتُكُمْ ثُمَّ يُحْييكُمْ(5);

خداوند همان كسى است كه (نخست) شما را آفريد، سپس روزى داد; بعد مى ميراند، سپس زنده مى كند.

در اين آيه نيز تنها يك مرتبه مرگ و حيات، پس از آفرينش نخستين انسان، ذكر شده، كه مرگ اين جهان و حيات بازپسين باشد.

4ـ وَ هُوَ الَّذى اَحْياكُمْ ثُمَّ يُميتُكُمْ ثُمَّ يُحْييكُمْ اِنَّ الاْنْسانَ لَكَفُورٌ(6); 

و او كسى است كه شما را زنده كرد (و آفريد) سپس مى ميراند و باز هم (روز رستاخيز) زنده مى كند. ولى اين انسان بسيار ناسپاس است.

در اين آيه نيز زندگى پس از مرگ، منحصر به يكى شمرده شده است و آن زنده شدن در رستاخيز است.

5 ـ قالُوا رَبَّنا اَمَتَّنا اثْنَتَيْنِ وَ اَحْيَيْتَنا اثْنَتَيْنِ فَاعْتَرَفْنا بِذُنُوبِنا فَهَلْ اِلى خُرُوج مِنْ سَبيل(7);

(كافران در آن جهان) مى گويند: پروردگارا! ما را دوبار ميراندى و دوبار زنده كردى; اكنون به گناهان خود معترفيم; آيا راهى براى خارج شدن (از دوزخ) وجود دارد؟

ممكن است بعضى جمله «ما را دوبار ميراندى» را دستاويز قرار دهند و بخواهند چنين استدلال كنند: «دوبار ميراندن» دليل بر اين است كه انسان يك بار ديگر به زندگى اين جهان باز مى گردد و سپس مى ميرد و در صورتى كه باز نگردد، يك بار ميراندن بيشتر نيست.
امّا با توجّه به آيات گذشته، كاملاً روشن است كه منظور از «مرگ اوّل» همان حالت قبل از زندگى اين جهان است كه انسان به صورت موجودى بى جان (خاك) بوده و سپس لباس زندگى به اندامش پوشانيده شده، و اگر تعبير به «ميراندن» شده، به اصطلاح علمى از باب «تغليب» است. (منظور از تغليب اين است كه هنگام نام بردن از دو چيز با هم، تعبير اصلى را از يكى از آن دو انتخاب كرده و هر دو را با يك عبارت ذكر كنند; مثلاً به جاى اين كه گفته شود: «شمس» و «قمر» گفته مى شود: «قمرين» و به جاى اينكه گفته شود اَب (پدر) و اُم (مادر)، گفته مى شود: «ابوين».
در اينجا نيز به جاى اين كه گفته شود: يك مرتبه مرده بودن و يك مرتبه ميراندن، دو مرتبه ميراندن ذكر شده است. (دقّت كنيد!)
شاهد زنده و گوياى اين معنى جمله ديگر آيه است; زيرا تعداد اِحياء و زنده شدن در اين آيه صريحاً دو مرتبه ذكر شده در حالى كه اگر حيات جديدى در اين دنيا داشته باشيم، به ضميمه حيات آخرت، مجموعاً سه بار «زنده شدن» خواهيم داشت.
بنابراين آيه فوق نيز از آياتى است كه تناسخ را ابطال مى كند.

در سخنان على(عليه السلام) در نهج البلاغه نيز تعبيراتى ديده مى شود كه با صراحت اين عقيده خرافى را طرد مى كند; مثلاً، درباره مردگان چنين مى فرمايد:

لا عَنْ قَبيح يَسْتَطيعُونَ انْتِقالاً وَ لا فى حَسَن يَسْتَطيعُونَ ازْدِياداً(8); 

آنها نه مى توانند كارهاى بد خود را ديگر جبران نمايند و نه توانائى دارند چيزى بر حسنات خود بيفزايند.

بديهى است كسانى كه معتقد به تناسخ هستند، مى گويند انسان پس از مرگ به اين جهان باز مى گردد تا اعمال گذشته خود را جبران نمايد و به گفته آنها تكامل ناقص خود را به انجام برساند و گذشته را جبران كند. در اينجا مدارك ديگرى نيز هست كه براى دورى از اطاله كلام از ذكر آن صرفنظر مى شود.

بخش دوم: ارتباط با ارواح

سرگرمىِ ميزگرد!

آيا مى توان با ارواح گذشتگان رابطه برقرار ساخت و معلوماتى از آنها دريافت داشت؟
آيا اين گفتگوهائى كه جمعيّت هاى «روحيّون» و «اسپرى تيستها» درباره رابطه با ارواح مدّعى هستند همه بيهوده است؟ و بيهوده سخن به اين درازى! و يا اين كه در ميان سخنان آنها واقعيّت هائى وجود دارد؟
آيا احضار ارواح ـ يا صحيحتر ارتباط با ارواح ـ از طريق ميز گرد كه اخيراً(9) در همه جا به توصيه بعضى از مجلاّت «مُد» شده، صحيح است و همه كس مى توانند يك ميز گرد چرخان بدون ميخ تهيّه نموده و دور آن بنشينند و دست روى آن بگذارند و نيّتى كنند و با روح مورد نظر رابطه برقرار سازند، و مطالب لازم را از او بپرسند و پاسخهاى او را ـ اعم از مثبت و منفى ـ به وسيله گردش آهسته و غيراختيارى ميز دريافت دارند؟
راستى اين مطلب به همين سادگى و آسانى است و يك ميز گرد بدون ميخ «كليد عالم غيب» و «دستگاه فرستنده و گيرنده» عالم ارواح مى باشد؟!
اينها سؤالاتى است كه همه ميل دارند پاسخ آن را بدانند.

 


پى‏نوشت‏ها:
1 . بعضى از طرفداران عقيده تناسخ و عود ارواح مى گويند:
چه مانعى دارد كه ارواح پس از جدائى از بدن مدّتى مثلاً 30 سال يا 50 سال در جهان ارواح بمانند و سپس به كالبدهاى تازه در اين دنيا بازگردند; بنابراين، مرگ و ميرهاى دسته جمعى، مشكلى براى بازگشت به اين دنيا ايجاد نخواهد كرد. ولى اين پاسخ هرگز مشكل آنها را حل نمى كند. زيرا اگر قبول كنيم روحى نيازمند به تكامل و بازگشت مجدّد به دنياست، ديگر دليلى ندارد كه مدّتى بى جهت در جهان ارواح سرگردان بماند بلكه بايد فوراً پس از جدا شدن از يك بدن، در نطفه ديگرى قرار گيرد. در واقع ماندن چنين ارواحى در جهان ارواح، شبيه اين است كه محصّلى كه يك كلاس را پشت سرگذاشته، مثلاً 30 سال ترك تحصيل كند، سپس به تحصيل كلاس بعد بپردازد; اين كار كاملاً ابلهانه است!
2 . سوره مؤمنون، آيه 99 و 100.
3 . سوره بقره، آيه 28.
4 . اخبار رجعت هيچ ربطى به اين بحث ندارد; زيرا رجعت كه در اين اخبار آمده جنبه عمومى ندارد و تنها درباره محدودى از افراد است و در واقع يك مسئله استثنائى است نه عمومى; مانند بازگشت «عزير» و امثال آن. (دقّت كنيد!)
5 . سوره روم، آيه 40.
6 . سوره حج، آيه 66.
7 . سوره غافر، آيه 11.
8 . نهج البلاغه، خطبه 188.
9 . قبل از انقلاب.



 

back page

 




|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: